سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
نویسندگان وبلاگ
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 23
بازدید دیروز : 10
کل بازدید : 9875
کل یادداشتها ها : 48
خبر مایه


< 1 2 3 4 >
فضیلت سجده
مردى به رسول خدا صلى الله علیه و آله
عرض کرد، دعا کنید که خدا مرا به بهشت
برد. فرمودند: من دعا مى کنم ، اما تو
مرا با این امر کمک کن که دعاى من
مستجاب شود، و آن زیاد سجده کردن و
سجده هاى طولانى کردن است.
  
فرزند شهید
ابن هشام مى نویسد: اسماء دختر عمیس ،
همسر عبدالله بن جعفر گفته است : روزى
که جعفر در جنگ موته به شهادت رسید،
پیامبر صلى الله علیه و آله به خانه
ما آمد. من تازه از کار خانه ، شست و
شو و نظافت بچه ها فارغ شده بودم ، به
من فرمود: فرزندان جعفر را پیش من
آور. آنان را پیش آن حضرت بردم ، بچه
ها را در آغوش گرفت و شروع به نوازش
آنان کرد، در حالى که اشک از دیدگان
آن بزرگوار سرازیر بود.
من پرسیدم : اى رسول خدا، پدر و مادرم
فدایت باد. چرا گریه مى کنى ؟ مگر
درباره جعفر و همراهانش به شما خبرى
رسیده است ؟ فرمود: آرى ، آنها امروز
به شهادت رسیدند.
  
فرمان پیامبر)ص( برای دریافت
زکات
پس از آن که آیه زکات و لزوم اخذ آن
از مسلمانان، بر پیامبر)ص( نازل
گردید [ اِنَّمَا الصَّدقاتُ
لِلفُقَراءِ وَ المَساکین وَ
العامِلینَ عَلَیها … )1(
پیامبر)ص( دستور داد که از دارایی
های مسلمانان، مالیاتی به عنوان
"زکات" و "صدقه" دریافت کرده و در ‌امر
حکومت اسلامی و هزینه کردن در مواردی
چون تامین معیشت مستمندان، آزادی
بردگان، تامین رهگذران وامانده، کمک
به بدهکاران ورشکسته و تالیف قلوب
دشمنان و امثال آن ها مصرف نمایند.
بدین منظور در نخستین روز ماه محرم
سال نهم هجری، عاملان و کارگزارانی
برای این امر برگزید و آنان را با
توصیه های خاصی به سوی مناطق مختلف
حکومت اسلامی گسیل داشت.
برخی از مسلمانان، به محض دریافت
پیام رسول خدا)ص(، زکات دارایی های
خویش را به ماموران حکومتی پرداختند،
ولی برخی دیگر به خاطر حرص و طمع ورزی
به مال دنیا و یا عدم درک کامل اسلام
و نداشتن ایمان باطنی، از پرداخت
زکات امتناع کرده و حتی برخی از
طوایف، مانند طایفه بنی تمیم، آماده
درگیری و نبرد با ماموران حکومت
اسلامی شدند. )2(
به هر روی، رسول خدا)ص( با تلاش
فراوان و پی گیری های مستمر، موفق
گردید فرهنگ زکات و صدقه را در اسلام
و در میان مسلمانان رایج گردانیده و
همگان را از نعمت آن برخوردار
گرداند.
)1(. سوره توبه )9(، آیه 60
)2(. المغازی )واقدی(، ج2، ص 973 و ص
1084؛ منتهی الآمال )شیخ عباس قمی(،
ج1، ص 89
  
صدقه بدون پول
پیامبر )ص( فرمودند: بر هر مسلمانی در
هر روز صدقه لازم است .
برخی از اصحاب سوال کردند: یا رسول
الله! چه کسی طاقت و توان این کار را
دارد .
حضرت برای رفع ابهام فرمودند: بر طرف
کردن موانع راه مردم، صدقه است .
راهنمایی جاهل، عیادت بیمار، امر به
معروف ونهی از منکر و جواب سوال، صدقه
است و بااین حساب همگان می توانند
صدقه بدهند .
اکبری، محمود، برگ های زرین، ص 122
  
جمعه 05 شهریور 1389
12:49:47 شماره‌ خبر :642119
برگزاری مراسم »شبی با
قرآن« به مناسبت میلاد
امام حسن)ع( در مرودشت
گروه خبرنگاران افتخاری /
محمدتقی خادمی‌نژاد: با
همکاری دارالقرآن امام خمینی‌
)ره( وابسته به اداره آموزش و
پرورش شهرستان مرودشت مراسم
»شبی با قرآن« در مسجد امام
محمد ‌باقر)ع( به مناسبت میلاد
امام حسن مجتبی)ع( برگزار شد.
به گزارش خبرنگار افتخاری
خبرگزاری قرآنی ایران )ایکنا( در
مرودشت، مراسم »شبی با قرآن« با
همکاری دارالقرآن امام خمینی‌)ره(
شهرستان مرودشت، در مسجد امام
»محمد‌ باقر)ع«( این شهر به
مناسبت میلاد امام حسن مجتبی)ع(
با حضور علاقه‌مندان برگزار شد.
در این مراسم گروه‌های تواشیح و
قاریان برجسته و حافظان به اجرای
برنامه پرداختند.
گفتنی است در این مراسم حافظ
روشندل »امین عرب« نیز حضور
داشت.
  
دغل بازان دین ساز )بابیت و
بهائیت(
بسم الله الرحمن
الرحیم
اعتقادات اسلام بر
این اصول استوار
1.اصل توحید و یگانه پرستی و عبودیت
پروردگار.
2.اصل نبوت اعتقاد به پیامبران الهی
و این که پیامبر اسلام )ص( آخرین
پیامبر بوده و
رسالت جهانی دارد .
3.اصل معاد و عالم پس از مرگ و قیامت .
4.اصل عدالت پروردگار در راستای
توحید و معاد .
5.اصل اعتقاد به امامت دوازده امام ،
جانشینان برگزیده خداوند به معرفی
پیامبر )ص( .
6.جامعیت قرآن و این که کلام خدا
بوده و معجزه ی جاوید پیامبر اسلام
)ص( می باشد.
7.اعتقاد به این که پیامبراسلام )ص(
آخرین پیامبر و قرآن آخرین و جامع
ترین کتب
آسمانی و اسلام آخرین دین که خاتمیت
تعبیر می شود .
8.این که امام دوازدهم فرزند امام
حسن عسکری )ع( به عنوان موعود ادیان و
مهدی
اسلام با ویژگی های غایب بودن از
انظار و بر خوردار بودن از طول عمر و
به فرمان
الهی ظهور و قیام نموده در سراسر
گیتی حکومت را برقرار کرده ، پایه های
ظلم و ستم
فرو می ریزد عدل و داد و خدا پرستی و
امنیت سراسر جهان را دربر می گیرد و
به
قائمیت معروف می باشد و در عصر غیبت
وظیفه مردم در به دست آوردن احکام
اسلامی
این است که از فقها و مراجع تقلید
پیروی نموده و بنا به سفارش امام عصر
)ع( رهبری
جامعه اسلامی بر عهده ایشان می باشد .
باید در نظر داشت فرقه
بابیه و بهائیه دست
پروردگان استعمار
به همه این اصول
برخورد و مخالفت
داشته و دارند .
دین سازان دغل باز و
مدعیان دروغین مهدویت
و بابیت
پیدایش فرقه بابیه و بهائیه :
کشور ما ایران در قرن 13 هجری قمری
)قرن 19 میلادی ( گرفتار طوفان سیاسی
بی
رحم و ویرانگری شد که ناشی از برخورد
دو غول بزرگ استعمار و استثمار
امپراطوری های انگلیس و روس بود و بر
اثر حکومت ناشیانه قاجاریان کشور
دست
خوش حملات بیگانگان قرار گرفت .
تزارهای روسیه تصمیم داشتند که بنا
به تأکید پتر
کبیر سلطه خود را بر ایران گسترش
داده و از ایران به آب های گرم خلیج
فارس راه یابند
و به دنبال آن اهداف ، دو جنگ خانمان
سوز بر ایران تحمیل نمودند . در این
دوجنگ ،
روس ها دیدند که مردم در برابر فرمان
دفاع از طرف فقها و پیشوایان مذهبی
همچون
آیت الله کاشف الغطا ، ملا احمد
نراقی ، آقای سید محمد مجاهد اصفهانی
و ملا محمد
جعفر استر آبادی بسیج شده و پیشروی
شایانی نمودند؛ ضربه سنگینی به روسیه
تزاری
وارد آورده ، فرمانده قوای روسی را
کشتند .
از این رو روسیه با رقیب خود انگلیس ،
از در سازش در آمد و از رقابت و حسادت
شدید شاهزادگان قاجار سود جسته و
وحدت و یک پارچگی ارتش و مردم را از
بین بردند
و متوجه شدند که عامل عمده مقاومت
مردم در برابر بیگانگان هم بستگی
مردم مسلمان
ایران و تبعیت ایشان از فقها و
پیشوایان مذهبی بود . جاسوسان زبر
دست دولت روس ،
از جمله کینیاز دالگورکی کارمند قوی
سفارت روس در ایران دست به کار شده
نایب
خاصی را برای امام زمان )ع( علم نموده
تا بدین وسیله مرجعیت عامه فقها و
مراجع تقلید
را به هم بریزند و پروژه استعماری
دسیسه آمیزی توسط شاهزاده ی روسی به
نام
دالگورکی طراحی شد و در سال
1260هجری قمری نیمچه طلبه ای از
مکتب شیخیه به
نام میرزا علی محمد را در شیراز
وادار نمودند که خود را باب امام
زمان معرفی نماید .
سپس او را به ادعاهای دیگری ازجمله
ادعای ظهور امام زمان و ادعای نبوت و
پیامبری
و تا ادعای خدایی وادار نمودند و
مردم رنج دیده و جنگ زده ،شکست خورده
را به جان
هم انداختند و سر انجام فرقه بابیه و
سپس بهائیه را بوجود آوردند
)برای آشنایی بیشتر به کتاب بابی گری
و بهائی گری نوشته آقای محمد مهدی
اشتهاردی و
خاطرات پرنس دالگورکی و بهائیت در
ایران تألیف دکتر زاهد زاهدانی
مراجعه شود .(
سران بابی گری و بهائی گری به
ترتیب اجرای نقش :
میرزا علی محمد باب شیرازی ؛ فرزند
میرزا رضا بزاز در سال 1260هجری
قمری به
تحریک و تشویق پرنس دالگورکی ادعای
بابیت نمود . سپس ادعای قائمیت و نبوت
و
خدایی را ادامه داد و سر انجام در سال
1268 در مجلسی که ناصر الدین شاه
ترتیب داد ،
صریحاٌ ادعاهای خود را تکذیب نمود و
از ناصر الدین شاه تقاضای عفو نمود و
توبه نامه
معروف را نوشته ارائه داد .
میرزا علی محمد شیرازی به القاب باب ،
نقطه اولی ،حضرت اعلی ، ذات حروف سبع
)صاحب هفت حرف ع ، ل ، ی ، م ، ح ، م ، د(
علی قبل نبیل ) نبیل به حروف ابجد 92
بوده محمد هم 92 نتیجه اینکه نبیل =
محمد ( و دارای آثاری از جمله تفسیر
سوره یوسف
یا احسن القصص ، تفسیر سوره البقره ،
تفسیر سوره کوثر ، صحیفه عدلیه ، بیان
فارسی
و عربی می باشد
میزا یحیی معروف به صبح ازل ؛ میرزا
علی محمد فردی را به نام میرزا یحیی
به
جانشینی خود انتخاب نمود که متن
سفارش او در باره میرزا یحیی در کتاب
الواح خطی
باب صفحه 5 به بعد موجود می باشد .
میرزا حسینعلی برادر میرزا یحیی که
کارگردان
نقشه های دولت روس بود بیش از ده سال
از برادر خود تبعیّت نمود سپس علیه
او
شورش نموده و در کتاب خود به نام بدیع
صفحه 174 برادر خود و جانشینی میرزا
علی
محمد را حمیر )الاغ( لقب داده و اعلام
می نماید برادرش میرزا یحیی به همسر
میرزا
علی محمد باب تجاوز نموده سپس او را
دراختیار دیگران قرار داده . )بدیع
صفحه 379(
پس از آن میرزا حسینعلی به دسیسه
دولت روسه ادعای پیغمبری و من یُظهِر
اللّهی نموده
از برادر خود جدا شد پیروان میرزا
یحیی به نام ازلیه و پیروان میرزا
حسینعلی به نام
بهائیه معروف شدند و بر اثر اختلاف
شدید دولت عثمانی میرزا یحیی را به
قبرس و
میرزا حسینعلی را به عکّا تبعید نمود
میرزا حسینعلی ؛ فرزند میرزا عباس
معروف به میرزا بزرگ نوری مازندرانی
که در
دستگاه حاکم تهران سمت منشی گری داشت
در زمره پیروان باب در آمد و به
پشتیبانی
دولت روس بلواها و آشوب هایی در کشور
از جمله آشوب خراسان ،بلوای بابل ،
فتنه
قلعه طبرسی ،آشوب زنجان و واقعه
ننگین بدست و زمینه توطئه ترور ناصر
الدین شاه را
فراهم نمود . پس از اختلاف با برادر
خود به عنوان محور اصلی آئین جدید
خود را
معرفی کرد و میرزا علی محمد باب را
مبشر خود دانسته ، بهائیت را به راه
انداخت .
القاب میرزا حسینعلی بهاءالله ، جمال
قدم ، جمال مبارک ، جمال ابهی ، مَن
یظهره الله ،
مالک وجود وغیره می باشد . و از جمله
آثار او کتاب ایقان ، اشراقات ،
اقتدارات ،
اقدس، ادعیه ی محبوب ، مبین و بدیع می
باشد .
عباس افندی معروف به عبد البها ؛
میرزا حسینعلی سفارش نمود که بعد از
او دو فرزندش
اول عباس افندی به لقب غصن اعظم و سپس
محمد علی به لقب غصن اکبر جانشینان
او
باشند )ادعیه محبوب صفحه 418( ولی
پس از مرگ پدر عباس افندی به مخالفت
برادر
برخاست و شوقی افندی را که نوه دختری
خودش بود به جانشینی برگزید . پیروان
عباس
افندی به نام ثابتین و پیروان محمد
علی به نام ناقضین معروف شدند .
ازجمله نوشته های عباس افندی عبارت
اند از : کتاب مقاله ی شخصی سیاح ،
مفاوضات،
خطابات در دو جلد ، مکاتیب در سه جلد
و الواح وصایا می باشد .
شوقی افندی ؛ چنانچه گفته شد عباس
افندی برخلاف سفارش پدرش دختر زاده
خود را به
نام شوقی افندی به جانشینی خود معرفی
کرد و تأکید نمود که جانشینان پدرش
میرزا
حسینعلی بهاء دو برابر ادیان قبل 24
نفر می باشد )کتاب مفاوضات صفحه 46(
که نفر
اول خودش و نفر دوم شوقی افندی به لقب
ولی امر الله و ریاست دائمی بیت
العدل مرکز
جهانی بهائیان در اسرائیل و سپس
22نفر دیگر فرزند ارشد شوقی نسل به
نسل ادامه یابد
این مطلب در کتاب نظر اجمالی تالیف
احمد یزدانی از مبلغین معروف صفحه
62 آمده
است که از قضای روزگار شوقی افندی
عقیم بوده و از او فرزندی به وجود
نیامده و 22
نفر دیگر از جانشینان در صلب شوقی
متوقف گردیدند . از جمله آثار شوقی
کتاب قرن
بدیع در چند جلد می باشد .
بیت العدل عمومی مرکز جهانی در
اسرائیل ؛ پس از مرگ شوقی رهبر
بهائیان بر عهده
ی بیت العدل در اسرائیل قرار گرفت که
بدون ریاست یکی از 24 نفر جانشینان
می باشد
که 9 نفر در آن عضویت داشته و با
همکاری صهیونیسم و انگلیس و آمریکا و
بعضی از
دوَل غربی جامعه بهائیان را در جهان
اداره می نماید و اعضای آن مرکب از
چند
آمریکایی و انگلیسی و اسرائیلی و
ایرانی می باشند .
پس از قطع رابطه ی روسیه تزاری عباس
افندی با همدستانش با دولت
استثمارگر انگلیس
ارتباط برقرار کرده و انگلیس ایشان
را در پوشش حمایت خود قرار داد و به
سود
انگلستان در خاک عثمانی جاسوسی می
نمود تا آنجا که فرمانده کل قوای
عثمانی در جنگ
جهانی اول بر آن شد که او را به دار
آویزد اما دولت انگلیس مانع اعدام شد
و پس از
تسخیر خاک عثمانی به عبدالبها از طرف
دولت انگلستان لقب »سر « و نشان »
نایب
هود« داده شد . )قرن بدیع ،جلد 3
صفحات 291 تا 299 نوشته شوقی
افندی (
در فاصله دو جنگ جهانی با ورود
آمریکا در سیاست بین المللی بهائی
گری آغوش
ارادت را به سوی آمریکا گشود و عباس
افندی از آمریکا خواست تا برای رونق
تجارت
خود از منابع ثروت ایران که همه در
زیر خاک پنهان است استفاده نماید .
)کتاب خطابات
جلد2 صفحه 33(
تشکیلات بهائیت جا
سوس و دست های مرموز
اسرائیل و
آمریکا در کشور های
اسلامی به خصوص در
کشور ایران
در دوره شوقی افندی سومین پیشوای
بهائیان رابطه ی بهائیان به آمریکا و
صهیونیسم
نیرومند تر شد و نقش تازه تری نیز به
برنامه های بهائی گری افزوده گشت و
آن
جاسوسی در کشورهای اسلامی به سود
صهیونیسم اسرائیل بود و از آن پس
آمریکا و
اسرائیل و غالب دول غربی حامی
موجودیت بهائیت شدند و بهائیان حافظ
منافع و موقعیت
آمریکا و صهیونیسم شدند و به تعبیر
روحیه ماکسوِل همسر آمریکایی شوقی و
رهبر
بهائیان بعد از شوهرش در یک مصاحبه
که در مجله اخبار امری دی ماه
1340درج شده
چنین بیان داشت :» سرنوشت آینده ی
اسرائیل و بهائی گری چون حلقه های یک
زنجیر
به هم پیوسته اند .«
خلاصه این که هدف دولت استعمارگر از
ایجاد بهائی گری نابودی اعتقادجنبش
آفرین
انتظار و مبارزه با شریعت حیات بخش
اسلام بود . کوشیدند تا در سایه مرام
شوم و
ناروای این مسلک کیان مذهب و روحانیت
ما را به خطر اندازند و از مردم
مسلمان
منتظر مبارز و شیر دل مردمانی فاسد و
سر سپرده و دور از معارف نورانی
اسلامی
بسازند .
تا آنجا برای استعمار مزدوری کردند
که ویکتوریا ملکه انگلیس از میرزا
حسینعلی برای
رفتن به هندوستان دعوت می کند . ) قرن
بدیع جلد 2 صفحه 134 نوشته شوقی
افندی (
و حکومت فرانسه از عباس افندی می
خواهد تا مبلغان بهائی را به الجزایر
و تونس بفرستد )مائده آسمانی ، نوشته
اشراق خاوری ، جزء9 ، صفحه 47، به نقل
از عباس
افندی (
نقش خطرناک دیگر بهائیت بد نام کردن
روحانیت و مرجعیت و گسیختن رابطه ملت
با آن
هاست هم آن ها بودند که عالم نامدار و
بزرگوار مرحوم ملا محمد تقی قزوینی
)شهید
ثالث( را در سحر گاهان در محراب مسجد
و در حال نماز شب ترور کرده ، به
شهادت
رساندند و سپس گریختند .
در اکثر کتابهای این فرقه زشت ترین
ناسزا ها را به رهبران دینی شیعه می
بینیم که نمونه
ی ناسزا گویی ها در مکتوبات عباس
افندی و نوشته های میرزا حسینعلی به
عنوان مشتی
از خروار است . )مائده آسمانی ، نوشته
اشراق خاوری جلد 5صفحه 194، به نقل
از
عباس افندی (
  
گزیده هایی از کتاب کویر دکتر
علی شریعتی
انسان تنها فرشته ایست که دستش به
خون اغشته شده است .
در اینجا که منم کسی چه می داند که
بودن نیز همچون زیستن طاقت فرساست..
زندگی من همه جرعه جرعه نقش بر ابشد و
عمر من همه ناله ناله رفت
من یک دهاتی ام روییده ی کویر ان جا
که همه چیز حتی طبیعت در برابر نگاه
ادمی ارام و خاموش گسترده است
من از جستن های شتابان فواره خوشم
نمیاید از ان هنگام که قامتش را برای
بازگشتن خم می کند خوشم می اید
افتاب همواره در حال سوختن و جهان
مدام در راه رسیدن و دل مدام در حال
فهمیدن!!
کودک ادامه ی وجود ادمی است در ایینه
ی سیمای اوست که خویشتنخودرا می
بینمفرزندم )من(دیگرم است
انها که خدا را یافته تند و او را
عاشقانه دوست می دارند با انها که او
را گم کرده اند و مایوسانه . مضطرب دم
می زنند با هم بی شباهت نیستند
بکوش عظمت در نگاه تو باشد نه در انچه
بدان می نگری
چه پست اند ادم هایی که فاصله میان
انچه هست شان با انچه باید بشندشان
نزدیک است
و اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا
به امید این دم می زنم که با هر نفس
گامی به تو نزدیک شوم
چه کسی می داند که خوب بودن در سطح
بالای از زندگی مردم و در روزمرگی با
عالیترین زیبا بودن ها یکی می شود؟
اشک هایی که ادمی در این گردونه زی
باز پیدایی حیات رخته است از با تمام
اقیانوس ها بیشتر است
این ناله ی غزبت است)گریستن زیر اوار
زندگی کردن(
هممه ی کلمات این کتاب پاره ای از
بودن من است
عصاره های هستی من اندر این سنگ له
کننده ی عصاره ی زمانه ،این خراس بی
رحمی که با خرپوز و چشم بسته اش بر تن
و روح و مغز و اعصابم می گردد و می
گردد و در پایا ن شب به همانجا می رسد
که از اغاز روز از انجا به راه افتاده
بود و پیداست در این پوچی دوار این خر
سفی در پیش ندارد و سنگ را به جایی
نمی برد و غایتی اگر هست روغن کشیدن
از ماستو نهایتی اگر هست تفاله ای که
از ما می ماند در زیر این دس و پای شب
و روز وسواس خناسی که بر ما می گذرد
عمر نام دارد!!
ایا این همه رنج و نفی و عبث را در
جان نسلس ریختن که سر شار از از اکمید
و جوانی و ایمان برخاسته است تا برود
و برسد و بسازد مسموم کردن و بیمار
ساختن نیست ؟
پیش ازان که بیندیشی تا چه بگویی
بیندیش که چه می گویم.
کویر تاریخی است که به صورت جغرافیا
نمایان شده است
کویر پایان زمین است پایان سرزمین
حیات
هیچ کس و هیچ چیز در این دنیا وجود
ندارد که دیدنش به باز کردن تمام چشم
بیرزد !!!
عشق اگر پای عشق در میان نباشد نیست و
در دست داشتن غیر از دوست داشتن و
دوست جز سومی وجود ندارد
دوست داشتن از عشق برتر است
دوست داشتن کسی که لیاقت ذوست داشتن
را ندارد اسراف محبت است تاسطح
بلندترین قله ی عشق های بلند پایین
نخواهم اورد
نوروز پیریست که غبار قرن ها به چهره
اش نشسته است
  
تأثیرات متقابل
اسلام و ایران
در کتاب مسأله‌ی حجاب
آمده است که بنا به نظر
مورخانی همچون ویل دورانت
حجاب در اسلام وجود
نداشته است، و از ممالکی
همچون ایران به اسلام
سرایت کرده است. مرتضی
مطهری پس از بیان نظر
مشابه جواهر لعل نهرو
نخست وزیر پیشین هند
می‌گوید:
)»این( سخن
درستی نیست.
فقط بعدها بر
اثر معاشرت
اعراب مسلمان
با
تازه‌مسلمانان
غیرعرب، حجاب
از آنچه در
زمان رسول
اکرم وجود
داشت شدیدتر
شد، نه اینکه
اسلام اساساً
به پوشش زن
هیچ عنایتی
نداشته
است.«[1]
اسلام به پوشش زن
عنایت داشته است و این
تصریح قرآن است. اسلام به
پوشش مرد نیز عنایت دارد،
هرچند میزان آن کمتر از زن
است. معمولاً در تمام
جوامع حداقلی از پوشش
رعایت می‌شود. اما در اینجا
بحث بر سر حجاب و پرده است
نه پوشش. بحث همین است که
ممکن است بر اثر معاشرت
اعراب با مسلمانان
غیرعرب، پوشش زنان از شکل
اولیه‌ی آن شدیدتر شده
باشد و به شکل حجاب در
آمده باشد. تقریباً تمام
زنان جهان لباس می‌پوشند و
این نشان می‌دهد که پوشیدن
لباس امری معقول است. اما
حجاب پوششی خاص است و ممکن
است حدود و فلسفه‌ی آن با
حدود و فلسفه‌ی احکام پوشش
در قرآن یکی نباشد. بررسی
تاریخی حجاب نشان می‌دهد
که احتمال اقتباس حجاب از
ملتهای غیرعرب منتفی
نیست. مرتضی مطهری در کتاب
دیگری »خدمات متقابل
اسلام و ایران« را بررسی
کرده است که در بررسی
تاریخی تأثیرات متقابل
فرهنگ ایرانی و فرهنگ
اسلامی قابل استفاده است.
»به طوری که
تاریخ شهادت
می‌دهد، ما
ایرانیان در
طول زندگی
چندین
هزارساله‌ی
خود با اقوام
و ملل
گوناگون
عالم، به
اقتضای عوامل
تاریخی، گاهی
روابط
دوستانه و
گاهی روابط
خصمانه
داشته‌ایم. یک
سلسله افکار
و عقاید در
اثر این
روابط از
دیگران به ما
رسیده است،
همچنانکه ما
نیز به نوبه‌ی
خود در افکار
و عقاید
دیگران تأثیر
کرده‌ایم.«[2]
پس از تسلط اعراب بر
ایران، تنها فرهنگ اسلامی
نبوده است که بر فرهنگ
ایرانی تأثیر گذاشته است
بلکه فرهنگ ایرانی نیز
متقابلاً بر فرهنگ اسلامی
تأثیرگذار بوده است. این
تأثیرات متقابل همواره
»خدمات متقابل« نیستند،
بلکه در تبادلات فرهنگی
عادات نادرست نیز ممکن
است از فرهنگی به فرهنگ
دیگر سرایت کند.
»...طبیعی است
که هر ملتی که
دارای یک
سلسله عقاید
و افکار
مذهبی و غیر
مذهبی هست و
سپس تغییر
عقیده می‌دهد،
خواه‌ناخواه
قسمتی از
عقاید پیشین
در زوایای
ضمیرش باقی
می‌ماند و
ناخودآگاهانه
آنها را در
عقاید جدید
خودش وارد
می‌کند. ممکن
است نسبت به
عقیده‌ی جدید
خویش نهایت
خلوص نیت را
داشته باشد و
هیچ گونه
تعصب و تعمدی
برای حفظ
معتقدات
پیشین خود
نداشته باشد،
ولی از آنجا
که لوح ضمیرش
به‌کلی از
افکار و
عقاید پیشین
پاک نشده است،
کم و بیش آنها
را با خود
وارد عقیده و
مسلک و مذهب
جدید
می‌نماید.«[3]
بنا به کتاب مسأله‌ی
حجاب در ایران قبل از
اسلام حجاب وجود داشته
است. پس از تسلط اعراب بر
ایران حجاب به دلایل زیر
می‌تواند باقی مانده باشد:
1. حجاب سنتی تمام بدن زن
را در بر می‌گیرد، بنابر
این احکام پوشش زنان در
قرآن را نیز شامل می‌شود.
زنی که حجاب سنتی را رعایت
کند، قطعاً حداقل پوشش
لازم را رعایت کرده است.
حجاب سنتی به دلیل فراگیر
بودن، احتیاطات فقهی
نسلهای بعدی را در برخورد
با ابهامات قرآن در
زمینه‌ی حدود پوشش زنان
اقناع می‌کرده است.[4]
2. غلبه‌ی اعراب بر ایران
غلبه بر حکومت ایران بوده
است، نه غلبه بر فرهنگ
ایران. امروزه نیز معقول
به نظر نمی‌رسد که اگر
کشوری به اشغال نظامی
بیگانگان درآمد، مردم
بلافاصله فرهنگ خود را
تغییر دهند. بخشهایی از
فرهنگ باستانی ایرانی
هنوز در میان مردم ایران
زنده است که یکی از آنها
مراسم نوروز است.
ایرانیان در عین پذیرش
اسلام هویت ایرانی خود را
حفظ کرده‌اند. از این رو
کاملاً ممکن است که حجاب
سنتی بخشی از هویت سنتی
ایرانی باشد. نکته‌ی مهم
این است که ایرانیان پس از
مدتی خود پرچمدار اسلام
شدند و طبعاً بخشهایی از
فرهنگ ایرانی می‌تواند به
فرهنگ اسلامی اضافه شده
باشد:
»اکابر علمای
تسنن را تا
قبل از صفویه
ایرانیان
تشکیل
می‌دهند، اعم
از مفسر،
فقیه، محدث،
متکلم،
فیلسوف، ادیب،
لغوی، و غیره.
ابوحنیفه که
بزرگترین
فقیه اهل
تسنن است و
امام اعظم
خوانده می‌شود
یک ایرانی
است. محمد بن
اسماعیل
بخاری که
بزرگترین
محدث اهل
تسنن است و
کتاب معروف
او بزرگترین
کتاب حدیث
اهل تسنن است
ایرانی است.
همچنین است
سیبویه از
ادبا، و جوهری
و فیروزآبادی
از لغویین، و
زمخشری از
مفسرین، و ابو
عبیده و واصل
بن عطا از
متکلمین.
اکثریت علمای
ایرانی و
اکثریت توده‌ی
مردم ایران
تا قبل از
صفویه سنی
بوده‌اند.«[5]
در کتاب مسأله‌ی حجاب
تصریح شده است که سیره‌ی
مسلمانان تحت تأثیر
ملتهای غیرعرب در طول
قرون اول هجری تغییر
زیادی کرده است، هرچند
مرتضی مطهری اقتباس حجاب
از سایر ملل را رد می‌کند:
»آنچه از
زوایای تاریخ
به دست می‌آید
این است که
سیره‌ی مسلمین
در قرون
اولیه‌ی اسلام
با سیره‌ی
آنها در قرون
بعدی –
مخصوصاً پس
از اختلاط
ملت عرب با
ملتهای دیگر
و بالاخص پس
از تأثر از
رسوم و عادات
امپراطوری
روم شرقی از
یک طرف و رسوم
ایرانی از
طرف دیگر-
بسیار متفاوت
بوده است تا
آنجا که برای
بسیاری از
مورخان غربی
که از متون
اسلامی اطلاع
صحیحی ندارند
این توهم پیش
آمده است که
اساساً اسلام
دستوری
درباره‌ی پوشش
نداده است و
همه‌ی اینها
از خارج
دنیای اسلام
به میان
مسلمین سرایت
کرده است و ما
در بخش اول
این کتاب
سخنانشان را
نقل کردیم. و
البته همان
طور که قبلاً
تذکر دادیم
این سخن
یاوه‌ای بیش
نیست. اسلام
دستورهای
اکید درباره‌ی
پوشش دارد و
فلسفه‌ی خاصی
را هم در نظر
گرفته
است.«[6]
در نقد سخن فوق موارد
زیر قابل بیان است:
1. مرتضی مطهری خود در
مسأله‌ی حجاب تأکید می‌کند
که بهتر است به جای کلمه‌ی
حجاب از کلمه‌ی ستر یعنی
پوشش استفاده کنیم. از
سخنان ویل دورانت، جواهر
لعل نهرو، و کنت گوبینو که
در کتاب مسأله‌ی حجاب از
آنها نقل قول شده است
برنمی‌آید که اساساً اسلام
دستوری درباره‌ی ستر نداده
است. اما چنانکه گفتیم در
اینجا بحث بر سر حجاب است.
حجاب پوششی خاص است که حتی
فقیهان نیز در حدود آن
اختلاف نظر دارند.
2. در تحلیل فوق مورخان به
دلیل عدم اطلاع از متون
اسلامی به یاوه‌گویی متهم
شده‌اند. اما از سوی دیگر
غیرمورخان نیز ممکن است
به دلیل عدم اطلاع کافی از
تاریخ در استنباط خود خطا
کنند و اسلام تاریخی را به
جای اسلام اصیل بنشانند.
مرتضی مطهری خود اذعان
دارد که »اطلاعات من از
جنبه‌ی تاریخی کامل
نیست.«[7] فقیهان ممکن
است به متون دینی آشناتر
باشند، اما مورخان نیز به
تاریخ آشناترند.
اسلام امروز حاصل جمع
اسلام اولیه و تحولات
تاریخی و تبادلات فرهنگی
بین اقوام گوناگون است.
تمام آنچه امروزه سنت
مسلمانان است در صدر
اسلام سنت نبوده است و به
همین دلیل است که مذاهب
فقهی متفاوت است. یک راه
بررسی انطباق سنتهای
امروزی دینی با سنتهای
اولیه، انطباق آن با قرآن
است. بررسی تطبیقی حجاب
سنتی با احکام پوشش زنان
در قرآن ناهماهنگیهایی را
آشکار می‌کند و به نظر
می‌رسد مسلمانان می‌کوشند
سنت را بر قرآن تحمیل
کنند. بررسی تاریخی حجاب
نیز امکان سنتی بودن حجاب
را تأیید می‌کن
  
حضرت آیت الله بهجت از آن دسته
اولیای خداست که بر خلاف غالب مردم
که از عالم غیب اطلاعی ندارند، به
قدرت خداوند متعال به مقاماتی رسیده
که می تواند عوالمی از غیب را مشاهده
کند. و شاید کثرت تکرار ذکر» یا ستار
« توسط ایشان در خلوت و جلوت، و در
حال نشستن و برخاستن از این حقیقت
حکایت داشته باشد.
آیت الله مصباح یزدی در این باره می
فرماید:
» به نظر می رسد ایشان از نظر مراتب
عرفانی و کمالات معنوی در مقامی
هستند که غالباً عوالمی از غیب را
شاهدند. و چه بسا در آن، حقایقی از
جمله حقیقت بعضی افراد را آشکارا
) با دیده دل( می بینند، اما چون خود
نمی خواهند افراد را این چنین
ببینند، غالباً ذکر » یا ستار « را
تکرار می کنند و از خداوند می خواهند
آنچه را که می بینند بر ایشان پنهان
سازد. «
در واقع امثال این امور از جمله
کراماتی محسوب می شود که از اولیای
خدا صادر می گردد، و ظهور کرامات
رهاورد مجاهدت و مخالفت ممتدّ با هوا
و هوس می باشد، و آیت الله بهجت
شخصیتی است که در طول عمر با قصد خالص
و توجه تامّ به حضرت حقّ سبحانه به
خودسازی و تهذیب پرداخته است، لذا
ظهور کرامات و امور خارق العاده از
ایشان امری به دور از ذهن نیست؛ بلکه
افرادی که با ایشان مصاحبت دارند
نمونه های آن را بالعیان از ایشان
مشاهده می‌کنند.
آیت الله مصباح با ذکر چند شاهد مثال
در این باره می گوید:
» کسانی که سالیان متمادی با آیت
الله بهجت معاشرت داشتند، گاهی
چیزهایی از ایشان میدیدند که به
اصطلاح »کرامت« و امر خارق العاده
است، هر چند طوری برخورد می کردند که
معلوم نشود امری که از ایشان به ظهور
پیوسته کاملا" یک امر خارق العاده ای
است.
که چند نمونه را بیان می کنم:
زمانی که حضرت امام)ره( در تبعید به
سر می برند ) گویا در ترکیه بودند(،
بسیاری از فضلا و بزرگان علاقمند به
ایشان، مورد آزار و اذیت دستگاه قرار
می گرفتند. و به محض اینکه کلمه ای می
گفتند یا رفتاری از آنها ظاهر می شد،
از منبر بازشان می داشتند و آنها را
جلب می کردند و مدتها زندان بودند و
به جاهایی می بردند که دیگران خبر
نداشتند. از جمله یادم می آید زمانی
آقای جنتی تحت تعقیب قرار گرفتند و
ایشان را گرفتند و به واسطه قرائن
همه ما نگران بودیم ایشان را خیلی
اذیت کنند. من آمدم خدمت آقای بهجت
)حفظه الله تعالی( و جریان را
حضورشان توضیح دادم، ایشان تأملی
کردند و فرمودند:
» ان شاء الله خبر آزادی ایشان را
برای من بیاورید «.
این فرمایش اشاره ای بود به اینکه
آقای جنتی به زودی آزاد می شوند و
مشکلی نخواهد بود، البته این سخن را
ممکن است هر کسی بگوید، اما فرمایش
آقای بهجت در آن موقعیت، مژده ای برای
ما بود و ما مطمئن بودیم که آقا می
دانند که این جریان ادامه پیدا نمی
کند و مشکلی پیش نمی آید،؛ ولی مواردی
هم بود که مثلاً ما به ایشان عرض می
کردیم برای شخصی دعا بفرمایید، ولی
آقا چنین چیزی نمی گفتند و شخص مورد
نظر نیز به زودی آزاد نمی شد.
نمونه دیگر:
» برای خانواده ای حادثه ناگواری پیش
آمده بود، به این صورت که در شب عروسی
دشمنان عروس آمده بودند و عروس را از
خانه اش دزدیده بودند، و کسی اطلاع
نداشت که عروس را کجا برده اند، شب
عروسی بود خانواده عروس و داماد جمع
شده بودند مراسم عروسی را برگزار
کنند و نزدیک غروب دیده بودند عروس
نیست خیلی نگران شده بودند و جاهایی
را که احتمال می دادند جستجو کرده
بودند.
و به هر حال پدر و مادر عروس خیلی
دستپاچه می شوند، یکی از دوستان ما که
همسایه آنان بود می گوید: من هیچ چاره
ای ندیدم، گفتم: می روم خدمت آقای
بهجت عرض می کنم ببینم ایشان چه می
گویند. با شتاب فراوان و ناراحتی
آمدم خدمت ایشان و داستان را گفتم.
آقا تأملی کردند و به طور خیلی عادی
فرمودند:
» بروید حرم، شاید آمده باشد حرم! «
ایشان بر می گردد و مطمئن می شود که
باید همین کار را انجام بدهد، به
خانواده عروس اطلاع می دهد و آنها
میآیند و در بالا سر حضرت معصومه
علیها السلام عروس را پیدا می کنند.
حالا جریان چه بوده دقیقاً یادم
نیست، ولی هیچ احتمال نمی دادند که
بتوانند او را در چنین موقعیتی پیدا
کنند. «
نمونه دیگر:
» یکی از دوستان می گفت: خانم من
باردار بود و نزدیک ماه رمضان می
خواستم به مسافرت بروم. برای
خداحافظی و التماس دعا رفتم خدمت
آقای بهجت. ایشان مرا دعا کردند و
فرمودند:
» در این ماه خدا پسری به شما عطا
خواهد کرد، اسمش را محمد حسن بگذارید.
« در حالی که آقا علی الظاهر اصلا"
اطلاعی نداشتند که خانم من حامله
است، و طبعاً راهی برای تشخیص اینکه
پسر است یا دختر و در چه تاریخی متولد
می شود نبود. اتفاقاً در شب نیمه
رمضان بچه ما متولد شد و اسمش را محمد
حسن گذاشتیم.
از این گونه امور برای ایشان خیلی
ظاهر می شد، اما ابداً ایشان اظهار
نمی کنند و همین ها را هم راضی نیستند
جایی نقل بشود، ولی برای اینکه
مؤمنین بدانند که در این زمان هم خدا
به بعضی از بندگانش عنایت دارد و اگر
کسانی صادقانه راه بندگی خدا را طی
کنند، خدا آنها را راهنمایی می کند؛
که:
» والَّذین جاهدوا فینا
لنهدینهم سبلنا: و حتماً آنان را
که در راهِ ما تلاش و مجاهدت
کنند، به راههای خود هدایت می
کنیم. سوره عنکبوت/ 69 «
راه تکامل و انسانیت بسته نیست و در
این زمان نیز کسانی که بخواهند راه
تقرب خدا را طی کنند، در سایه عنایات
ولی عصر)عج( و احیاناً به دست این
چنین بندگانی که در بین مردم حضور
دارند، می توانند به مراتبی از کمال و
قرب خدا نایل گردند. اینها همه برای
ما می تواند امید بخش باشد و بر ایمان
ما بیفزاید.
اینها حقایق ثابتی است. شوخی نیست،
حقایق عینی است که وجود دارد و می
توانیم ببینیم و آثارش را درک کنیم و
خود را قدری از شیفتگی به دنیا و زرق
و برقهای آن رها کنیم و بدانیم که لذت
و خوشی منحصر به لذتهای حیوانی و
شیطانی نیست. انسان می تواند به
کمالاتی و لذتهایی برسد که قابل
مقایسه با این لذتهای مادی نیست؛ ولی
افسوس که ضعف معرفت و ایمان از یک
طرف، و هجوم عوامل شیطان داخلی و
خارجی، انسانی و جنّی از طرف دیگر آن
قدر زیاد است که کمتر به این گوهرهای
گرانبها توجه می کنیم. «
آقای مسعودی نیز در این باره می گوید:
» هر کس به خدمت ایشان برسد، اگر توجه
داشته باشد می بیند که ایشان درباره
جهت خاصی که در او )مخاطب( وجود دارد
بحث می کند. ما وقتی با آقای مصباح
درس ایشان می رفتیم غالباً پیش از
شروع درس درباره امور سیاسی یا
اقتصادی یا امور معیشتی خودمان بحث
می کردیم، زیرا آن زمان وضع معیشتی
طلاب )ازجمله ما( خوب نبود، وقتی آقا
می آمدند بدون هیچ مقدمه درست در
همین رابطه بحث می کرد، و ما یقین می
کردیم که آقا متوجه هست که ما چه بحث
می کردیم. مثلاً وقتی ما می گفتیم: چه
کار کنیم؟ وضع زندگیمان بد است، قرض
داریم، نان شب نداریم. بلافاصله
ایشان وقتی می نشستند می فرمودند:
بله، طلاب زمان ما هم وضعشان اینطور
بود. نداشتند، گرسنگی می خوردند، ولی
صبر می کردند. و حکایتی از زندگی
علمای گذشته را در این رابطه نقل می
کردند.
به یاد دارم روزی با آقای مصباح
گفتگو می کردیم: ما چیزی نداریم و نمی
شود همیشه با نان خالی زندگی کرد.
ایشان آن روز بعد از جلوس فرمودند: یک
روز صبح بچه شیخ مرتضی انصاری)ره(
نزد او آمد و گفت: آقا ما هیچ خورشتی
نداریم، فقط نان خالی داریم. شیخ
فرمود: نان تازه است، معلوم می شود که
ایشان تازگی نان را خورشت می دانسته
اند.
با بیان این مطلب ما یک مقدار آرام می
شدیم که ما حداقل همراه نان، پنیر
داریم.
آیت الله شیخ جواد کربلایی نیز می
گوید:
» مرحوم آقای حاج عباس قوچانی که از
شاگردان مرحوم آیت الله آقای حاج
میرزا علی قاضی )ره( بودند در یک جلسه
خصوصی بعد از تعریف و تمجید بسیار از
آیت الله بهجت، به بنده فرمودند: من
در سفر خود به ایران برای تشرف به
زیارت امام رضا علیه السلام خدمت
آقای بهجت رسیدم و در جلسه خصوصی بعد
از اصرار زیاد از ایشان خواستم که
درباره حالات شخصی و الطاف حق تعالی
نسبت به خودشان و برخی از مکاشفاتشان
سخن بگویند. ایشان حدود بیست امر مهم
الهی و لطف خاص الهی را که حق تعالی
به ایشان عطا فرموده بود برای بنده
نقل کردند واز من پیمان گرفتند که به
کسی نگویم، ولی بنده یک مورد را به
برخی از رفقا گفتم.
من)کربلایی( از آقای قوچانی با اصرار
خواستم آن یکی را به بنده بفرمایند.
فرمودند: ایشان فرمودند:
» بنده اگر بخواهم پشت سر خودم را
ببینم، می بینم. «
سپس می فرمودند: بعد از چند سال دیگر
بنده به ایران مسافرت کردم و خدمت
آیت الله بهجت رسیدم باز در جلسه
خصوصی عرض کردم: آنچه را که چند سال
پیش به بنده فرمودید آیا در قوه خودش
باقی است؟ فرمودند: بله. «
یکی از نزدیکان آقا می گوید:
» یک بار به فومن رفته بودم، یک روز
مانده به مراجعت خدمت آقای اریب، از
علمای فومن رفتم، ایشان چند سکه داد و
گفت: یکی از اینها را به آیت الله
بهجت بده. وقتی برگشتم آن را خدمت آقا
دادم. دوباره که می خواستم به فومن
بروم آیت الله بهجت، 1000 تومان به
من داد و فرمود: این را با یک واسطه
به آقای اریب بدهید. آن مقدار پول را
بردم به یک بازاری دادم و گفتم: این
را به آقای اریب بده و نگو چه کسی
داده، من در مغازه او نشستم او رفت و
برگشت و دیدم خیلی تعجب کرده است.
گفتم: چه شد؟ گفت: وقتی این پول را به
آقای اریب دادم، گفت: قسمتی از خانه
ما خراب شده بود و تعمیر کار آمده و
گفته بود که 1000 تومان می گیرم
درست می کنم. من که پولی نداشتم، به
تعمیر کار گفتم: فعلاً صبر کن و اینک
این پول درست به اندازه مخارج تعمیر
خانه است «.
یکی از دوستان می گوید:
» یکی از بستگان نزدیک من به مرض
سرطان مبتلی گردید. اطباء گفتند:
حتماً باید در اسرع وقت تحت عمل
جراحی قرار گیرد، در غیر این صورت غده
سرطانی به جاهای دیگر بدن نیز سرایت
خواهد کرد. متحیر مانده بودیم که چه
کنیم، آیا بیمار را عمل بکنیم یا نه؟
قرار شد خدمت آیت الله بهجت مراجعه و
از ایشان طلب استخاره کنیم.
به محضر ایشان رسیدم و مشکل را بازگو
نموده و طلب استخاره نمودم، آقا
استخاره کردند و فرمودند: عمل لازم
نیست، و مبلغی پول دادند که برای او
صدقه بدهیم، و نیز دستور فرمودند
مقداری آب زمزم را با تربت حضرت سید
الشهداء علیه السلام مخلوط کرده به
قصد شفاء هر روز مقداری از آن به مریض
بدهید تا بیاشامد، همچنین دستور
فرمودند تعداد زیادی از فقرا را
اطعام نماییم، و یا هر چند به مقدار
کم به آنان صدقه پرداخت کنیم و ضمناً
به فقرای و صدقه گیرندگان بگوییم
برای سلامتی بیمار دعا کنند.
بلافاصله دستورات آقا را مو به مو
اجراء کردیم و مریضه جهت توسل عازم
حرم امام رضا علیه السلام گردید و
مدت سه روز در آن حرم شریف به دعا و
راز و نیاز پرداخت. حالات بسیار
روحانی و عجیبی به او دست داد، پس از
برگشت دیگر احساس درد نکرد.
بلافاصله روانه منزل آقا شدم تا
ایشان را در جریان بگذارم و دستورات
بعدی را بگیرم، که در میانه راه بین
منزل و مسجد آقا را دیدم ناگهان پیش
از آنکه سخنی بگویم. آقا پرسید: حال
مریضه شما چطور است؟ گفتم:
الحمدالله و قضایای مشهد را نقل
کردم. آقا فرمودند: به همان دستورات
عمل کنید، و برای امتحان به پزشک
مراجعه کنید.
وقتی مریضه به پزشک مراجعه کرد، پزشک
معالج از بیمار با تعجب می پرسد: شما
کاری کرده اید یا جایی رفته اید؟
بیمار می گوید: چطور؟ دکتر با تعجب
می گوید: خانم، مرض شما به طور
ناباورانه کاهش یافته و هیچ احتیاجی
به عمل ندارد، و مقدار باقی مانده از
غده را با دارو حل می کنیم. هم اکنون
الحمدلله مریضه ما بطور کامل شفا
یافته و به زندگی خود ادامه می دهد.
آنچه که برای ما جالب توجه بود
استخاره ای بود که آقا فرمودند و
گفتند: نیازی به عمل ندارد.
یکی از طلاب حوزه علمیه می نویسد:
» بنده در اوان طلبگی که در تهران
مشغول تحصیل بودم، گاهی برای زیارت
به قم مشرف می شدم، و براساس سفارش
اکید مرحوم پدرم که می فرمود هر وقت
قم رفتی نزد آیت الله بهجت هم برو،
خدمت آقا رسیده و عرض ادبی می نمودم.
روزی پدرم خود پرده از علت این سفارش
زیاد برداشت و فرمود:
» روزی در مسجد بالا سر واقع در حرم
مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها
السلام چشمانم به جمال دلربای حضرت
ولی عصر)عج( روشن شد، شرم حضور و عظمت
حضرت مانع از آن شد که مانند عاشقی که
پس از مدتها به معشوقش رسیده با حضرت
معاشقه نمایم، ولی پس از چند لحظه
دیدم درست در همان مکان و نقطه ای که
حضرت را دیده بودم آیت الله بهجت
نشسته است. «
این دیدار را مرحوم ابوی یکی از
دلایل عظمت آقا و چه بسا مرتبط بودن
آن فقیه عظیم الشأن با حضرت ولی عصر
)عج( می دانستند.
آقای قدس می گوید:
» یکی از روحانیون مازندران، که اینک
رئیس دادگستری یکی از استانهای
ایران است، برای حقیر نقل کرد: زمانی
که آیت الله کوهستانی مازندرانی به
رحمت ایزدی پیوستند، آقا زاده آن
مرحوم خدمت آیت الله العظمی بهجت
مشرف شدند آقا فرموده بودند:
» آقای شما که رحلت نمودند در آن
عالم غوغا بر پا شد. « حقیر پرسیدم
یعنی چه؟ شخص ناقل فرمودند: بیش از
این نمی دانم.
آقای خسرو شاهی نیز در این رابطه می
گوید:
» از یکی از طلاب که در قید حیات است
شنیدم که می گفت: بعد از ازدواج، خانه
ای در قم اجاره کردم، پس از استقرار
در منزل، از نظر مالی دچار تنگدستی
عجیبی شدیم تا روزی رسید که حتی به
این فکر افتادیم که غذای شب را چگونه
تهیه کنیم. و در شرایطی بودیم که نمی
توانستیم از کسی قرض بگیریم. از خانه
بیرون آمدم و برای زیارت به حرم حضرت
معصومه علیها السلام مشرف شدم، پس از
زیارت و هنگام خداحافظی دیدم کسی از
پشت سر مقداری پول به من داد و گفت:
این باید به شما برسد. برگشتم دیدم
آیت الله العظمی بهجت است. در حالی که
اصلاً به ایشان اظهار نیازی نکرده
بودم. شبیه این قضیه را از یکی دیگر
از طلاب نیز شنیده ام.
از اینجا به یاد مطلبی افتادم که آیت
الله بهجت می فرمودند:
» آیا می شود مولایمان از ما بی خبر
باشد یا ما را به حال خودمان وا
بگذارد؟ اگر طلاب به وظایف خود عمل
کنند نگران چیزی نباشند، خود مولا
مواظب ما هست. اینطور نیست که ما را
از چشم بیندازد. «
حجة السلام والمسلمین علم الهدی نیز
می گوید:
» یکی از طلاب نقل می کرد که سالی
برای تبلیغ می خواستم گیلان بروم،
مخارج خانواده را فراهم کردم ولی
هزینه راه را نداشتم ناچار به زیارت
کریمه اهل بیت حضرت معصومه )سلام
الله علیها( مشرف شدم و گلایه و
درددل کردم، ما که دربست در اختیار
شما اهل بیت علیهم السلام هستیم و می
خواهیم شریعت جدّتان را تبلیغ
نماییم ولی کرایه راه نداریم،
بالاخره بعد از زیارت قصد کردم به
نماز جماعت حضرت آیت الله بهجت بروم.
بعد از شرکت در نماز ظهر و عصر،
هنگامی که ایشان می خواستند بروند،
ناگهان به طرف من که در صف دوم نشسته
بودم اشاره نمودند، من خیال کردم با
کسی دیگر کار دارد دوباره اشاره
کردند و فرمودند:
با تو هستم. بلند شدم و به حضورش
رسیدم. فرمودند: پشت سر من بیا.
همراه با عده ای در رکاب ایشان رفتیم
تا به دم در منزل ایشان رسیدیم.
فرمودند: اینجا بایست تا من برگردم.
داخل منزل تشریف بردند و بعد از چند
دقیقه کوتاه برگشتند و دویست تومان
پول ) که آن زمان خیلی ارزش داشت( به
من دادند. عرض کردم: چه کنم؟ فرمود:
مگر پول نخواستی؟ جریان یادم آمد.
عرض کردم: این پول زیاد است. فرمود:
نه، چند نفر دیگر هم احتیاج دارند
آنها را هم تأمین می کنی. به هر حال
خداحافظی کردم و عازم تهران شدم، در
خیابان چراغ گاز که ماشین های گیلان
از آنجا حرکت می کردند دیدم چند نفر
از رفقا نیز می خواهند برای تبلیغ به
گیلان بروند ولی پول ندارند. گفتم:
نگران نباشید پول رسیده است، اول
رفتیم و نهاری صرف کردیم و بعد سوار
ماشین شدیم و به محض رسیدن به مقصد آن
دویست تومان نیز تمام شد.
باز هم او می گوید:
» شخصی می گفت: می خواستم به حج مشرف
شوم، به حضور آیت الله العظمی بهجت
رسیدم و عرض کردم: خداوند یک بلائی را
ازما دور کرد و آن اینکه در مسافرتی
ماشین ما به خاطر سرعت زیاد یا اشکال
دیگر کاملاً وارونه شد ولی بحمدالله
هیچ یک از ما آسیبی ندیدیم.
حضرت آیت الله فرمودند: بیست سال یا
بیست و پنج سال پیش )تردید از گوینده
است( نیز چنین گرفتاری برای شما پیش
آمد ولی شما جان سالم بدر بردید. بعد
یادم آمد که آقا راست می فرمایند. «
جناب حجة السلام والمسلمین حاج آقا
شوشتری می فرمودند:
» شخصی خدمت آیت الله بهجت می رسد و
می گوید: آقا! من اکثر شبها برای نماز
شب خواب میمانم چه کار کنم؟ دعایی
بفرمایید. آقا هم می فرمایند: چه ساعت
دوست داری بیدار شوی؟ میگوید: ساعت
سه نصف شب. آقای بهجت به ایشان می
فرمایند: برو ان شاءالله بیدار
می‌شوید. «
حاج آقا شوشتری ادامه می دهد:
» اینک چندین سال است از آن جریان می
گذرد، و آن شخص به من گفت: از آن تاریخ
به بعد هر شب سر همان ساعت بیدار می
شوم، هر چند یک ساعت قبل خوابیده
باشم، و هیچگاه نماز شبم ترک نشده
است. و این از کرامات آیت الله بهجت
است.
یکی از اساتید محترم اخلاق، مرقوم
داشته اند که ایشان روزی به بنده
فرمودند:
» فلانی، آیا می خواهی آنچه از اول
عمرت تا به حال انجام داده ای و آنچه
از حال تا آخر عمرت واقع خواهد شد، به
تو بگویم؟! «
و نیز شخصی از برخی شبهات اعتقادی در
رنج بوده، از شهرش به سوی »قم« حرکت
می نماید و در آنجا مأوی می گیرد. شبی،
آیت الله بهجت را در خواب می بیند و
ایشان جواب شبهات را بر او ارائه می
کنند؛ آن شخص از خواب که بر می خیزد
در صادقه بودن رؤیا، خلجانی در قلبش
پدید می آید و روز جمعه برای مطرح
کردن آن شبهات به خدمت آیت الله بهجت
می رسد، لب می گشاید که آنها را مطرح
کند، ایشان می فرمایند:
» جواب همانهایی بود که در خواب به
تو گفتم، تردید مکن! «
قضیه اقتدای مرحوم قاضی به ایشان را،
آقازاده مرحوم آیه الله آقا ضیاء
الدین آملی این گونه نقل کردند که
روزی من و پدرم به محضر آیت الله
العظمی بهجت رسیدیم و جمعی در آنجا
حاضر بودند، پدرم در آنجا گفتند که
قضیه ای را نقل می کنم و می خواهم که
از زبان خودم بشنوید و بعد از آن
نگوئید که از خودش نشیندیم، و آن
اینکه:
» من با چشم خودم دیدم که در مسجد
سهله یا کوفه )تردید از ناقل است(
مرحوم قاضی) استاد اخلاق آیت الله
العظمی بهجت ( به ایشان اقتدا نموده
بودند. «
و با توجه به اینکه تولد معظم له سال
1334 هجری قمری است و سال 1348 ه.ق.
به کربلای معلا مشرف و در سال 1352
ه.ق. به نجف اشرف مشرف شدند و سال رجعت
ایشان به ایران سال 1364 ه.ق. بوده
است، پس سن ایشان در آن هنگام، حدود
30 سال بوده است.
به نقل از وبسایت اختصاصی
آیة الله بهجت )مد ظله(
www
  
سخنرانی آیت الله حاج سید
محمود موسوی نژاد، »
شاگرد شایسته امام خمینی
)ره( « به مناسبت ارتحال
امام خمینی)ره(
در میان ادیان الهی، اسلام بیشتر از
همه دین ها، مردم و مسلمین را به علم
و دانش دعوت کرده است. هم در متن کتاب
آسمانی که کلام آفریدگار است مسئله
علم و ارزش علم تا آنجا بالا رفته است
که خداوند می فرماید: تنها گروهی خدا
ترسند که عالم باشند. همچنین در
روایات طلب علم را از واجبات انسانها
معرفی کرده اند. در روایات اسلامی
ارزشی که برای عالم بیان شده است تا
آنجاست که در کافی نقل می کند که
هرگاه مومنی که در علوم دینی به
مرحله فقاهت رسیده باشد از دنیا برود
در اسلام رخنه ای می افتد که چیزی نمی
تواند آن را پر کند. و تأکیدی که در
اسلام شده این است که مردم سه دسته
اند، دو دسته به درد می خورند و یک
دسته مردم حیران و سرگردان اند. این
سه دسته عبارتند از علما، متعلمین و
افراد حیران و سرگردان. از این جا
مشاهده می شود که در روایات اصرار می
کند که با علماء مجالست کنید که دیدن
او شما را به یاد خدا بیفکند و صحبت
او علم شما را زیاد کند و تأکید می
کند که علماء دینی وارثین
پیامبرانند و کوشش کنید که ارتباط
شما با اینها قطع نشود.
اگر ما فکر کنیم که زندگی جهان با
وجود رفاه همگانی مشکلات حل می شود،
نمی شود پذیرفت. برای اینکه نمونه
های آن نمونه های خوبی نبوده است. در
یک روزنامه خواندم که مردم کویت
پردرآمد هستند، هر خانواده کویتی 5
خدمتکار زن دارند و نوعاً خدمتکاران
آنها از کشورهای شرقی فقیرند مثل
فلیپین و ... . اینها رفاه دارند اما
قدرت ندارند، علم ندارند، صنعت
ندارند. درآمدشان خوب است، اینها
بدون 5 خدمتکار زن نمی توانند زندگی
خود را اداره کنند چون اهل کار
نیستند. مردم این کشور توان دفاع در
برابر عراق نداشتند. رفاه خوب است
اما با شرایط دیگر. چیزی که جامعه را
درست می سازد علم، ایمان و تقواست.
این سه تمام مشکلات را حل می کنند.
می گویند در جوامع غربی دعوا کم است و
مراعات خیلی چیزها را می کنند. یک
چیزهایی در آنجا هست که باعث می شود
نزاع نباشد. مثلاً آنها غیرت ناموسی
ندارند وقتی که آزادی و بی بند وباری
جنسی است و دادگاه و زندان ندارند
خوب دیگر مسئله شان حل است و درگیری
ندارند.
چه شد که وقتی عراق به کویت حمله کرد
بعد از حدود یک ماه با 18 کشور به
عراق حمله کردند و کویت را پس گرفتند،
کویتی که دموکراسی ندارد. پس چرا از
کویت دفاع کردید و عراقی را که در جنگ
ایران کمک می کردید کوبیدید. چرا
اسرائیل را کمک می کنید. یک بام و دو
هوا؟ اینها به خاطر این است که علم
دارند ولی تقوا ندارند. در کشور ما از
زمان میرزای شیرازی به بعد گفتند
حکوت مردمی با حفظ احکام اسلام و
نظارت 5 مجتهد درجه اول و این آگاهی
و بیداری علمای ما را می رساند.
در میان فقهای اخیر کسی که در این فکر
بود که حکوت اسلامی تشکیل شود عمدتاً
امام خمینی)ره( بود. فقهای دیگر می
گفتند اما دنبال آن نبودند. امام از
همان اول اهل اعتراض بود. در سال 42
که اساس انقلاب اسلامی از آن سال
ریخته شد مرحوم امام)ره( جزء اساتید
طراز اول قم بود. در مشهد مدرسین بلند
پایه ای هم بود. مرحوم میلانی که برای
زیارت آمد در آنجا ماند و با حضور آیت
الله میلانی حوزه مشهد دگرگون شد و
یک سری طلاب از قم به مشهد برای درس
آیت الله میلانی آمدند.
اما در همین حال در مشهد اسم امام بر
زبانها بود و می گفتند آدم ارزشمندی
است. من از مشهد به قم آمدم و ابتدا
درس مرحوم بروجردی می رفتم و سپس درس
امام که هم اصول می رفتم و هم فقه. درس
ایشان یک جذبه داشت. قیافه ایشان،
رفتار ایشان و اخلاق ایشان هم جذبه
خاصی داشت. شاگردان امام به وی عشق می
ورزیدند و علاقه فوق العاده ای به
ایشان داشتند. وقتی سال 42 مسئله
انقلاب شاه و ملت پیش آمد مرحوم
بروجردی از دنیا رفت و مواد شش گانه و
دوازده گانه و رأی ملت شروع شد. مرحوم
امام با مراجع دیگر تصمیم به اعتراض
گرفتند چون شاه داشت با اسلام بازی
می کرد. آنها هم عکس العمل نشان
دادند. مرحوم امام)ره( طوری در آن
زمان در منزلشان صحبت می کرد که مردم
تهران آماده قیام شده بودند. صحبت
های ایشان و نفوذ کلامشان بسیار عجیب
بود. خراسانی ها نامه ای برای آیت
الله میلانی بردند و صحبت کردند و
گفتند که ما برنامه ای داریم در
طرفداری از آیت الله خمینی)ره( و این
پیام را هم ایشان برای شما داده که من
آوردم می گفت وقتی که گفتم آیت الله
خمینی، آیت الله میلانی گفتند سلام
الله علیک. چون کاری که ایشان دارد می
کند شوخی نیست و بسیار مهم است.
در سال 42 قبل از 15 خرداد خدمت
مرحوم صدر بودم. مرحوم آیت الله
حائری در حوزه علمیه قم می خواست به
مکه برود. وقتی که 15 خرداد با 12
محرم همزمان شد و با توجه با اینکه
ماه ذی الحجه قبل از ماه محرم است
گفتند که مرحوم امام)ره( وقتی که با
آیت الله حائری خداحافظی می کرده به
ایشان گفته بودند که آقای حائری شما
که به مکه می روید و برمی گردید در
برگشتن شما مملکت ایران دست ماست.
یعنی امام در سال 42 می خواست حکومت
را بگیرد و برای ما خیلی عجیب بود که
امام چنین حرفی می زد و فکر می کردیم
از جایی به ایشان این پیغام را داده
اند و هنگامی که قیام صورت گرفته
مسئله تائید شد و بعد از اینکه امام
را دستگیر کردند و ایشان را به زندان
انداختند من حضوری خدمت امام رفتم و
گفتم نظر شما در رابطه با اینکه یک
سری اعلامیه ببرم چیست؟ ایشان
گفتند: نه من دیگر به شما طلبه ها
اعلامیه نمی دهم چون روی شما حساس
شده اند و ممکن است آسیب ببینید ولی
پیام مرا برسانید که امسال عید را
عزا اعلام کنند.
هدف امام این بود که که یک انقلاب
اسلامی به وجود آورد. انقلاب در
کشورهای مسلمان دیگر صورت گرفته بود.
اما با الگوی غرب مثلاً انقلاب ناصر
در مصر. متاسفانه کشورهای اسلامی یک
بار در دامان غرب سقوط کردند. به این
علت که دین فراموش شده بود. ارزشهای
دینی فراموش شده بود و وقتی امام گفت
ما حکومت اسلامی می خواهیم می گفتند
مردم کاری به ارزشهای دینی ندارند و
بگویید ما دموکراسی می خواهیم اما
امام گفت: نه، ما حکومت اسلامی می
خواهیم و هنوز دنیا با این مواجه است.
امام از ابتدا می گفت: من انقلاب مادی
تنها را قبول ندارم. ما رفاه، رشد
علمی و فکری می خواهیم. اما با معنویت
باید مردم همکاری کنند و لذا از همان
اوایل، انتخابات را شروع کردند و
گفتند که باید همه مردم شرکت کنند.
غرب می خواست بگوید حکومت شما مردمی
نیست اما فریاد امام این بود که
دموکراسی غرب غلط است. امام می گفت
رأی مردم باید باشد اما اسلام هم در
کنار آن باید باشد. بنابراین شورای
نگهبان هم تشکیل شد. دو ماه بعد از
انقلاب اسلامی ایران و بوجود آوردن
حکومت مردمی در ایران یک دفعه رادیو
انگلستان گفت که ما دیگر از خطر
کمونیسم رها شدیم اما خطر اسلام
بیشتر است. اگر اینها ریگی در کفش
ندارند چطور حکومت کویت را که هنوز
هم استبداد است نجات دادند.
چرا ایران مخالفت می کند؟ برای
اینکه حکومتشان مردمی نیست و دروغ می
گویند. علم،صنعت و ... را حکوت اسلامی
دنبال می کنند.هم اکنون در غرب
معنویت بسیار نفوذ می کند. حرفهای
امام مخصوص خودش بود. الان همه جا از
آمریکا می ترسند اما امام به راحتی
گفت که آمریکا هیچ غلطی نمی تواند
بکند. امروز دنیا نمی تواند عظمت
امام را انکار کند. کتاب المنجد که
بهترین لغتنامه عربی است و در لبنان
چاپ شده بوسیله دانشمندان مسیحی چاپ
بعد از انقلاب آن عکس امام را چاپ
کردند و نام ایشان را رجل غرب گذاشته
اند. اگر ما می بینیم که حزب الله
لبنان آن قدرت جهنمی یهودیان را از
جنوب کشور لبنان بیرون کردند بعد از
انقلاب ایران و با کمک امام و
رهنمودهای ایشان بود. تا تمام
کشورهای اسلامی در خط اسلام نیایند
نیرومند نمی شوند. خط اسلامی که الان
تشیع نمونه آن است، خط اسلامی که امام
معرفی کرد هم مردمی است وهم دینی است
و هم سعادت دنیا و آخرت است و... .
ویاین است که الان دنیای غرب رو به
اسلام آورده اند و آمار مسلمان شدن
مردم بلژیک یک نفر در روز است. این
چنین است که غرب ترس کرده است از دین
که از روسری زنان هم می ترسد و ایشان
را در مدارس راه نمی دهند و ترس می
کنند در کلاس، چند دختر با حجاب
بنشینند. چون مسئله دین در دنیا مطرح
شده است.
در مصاحبه اخیر سلمان رشدی که یک ماه
پیش پخش شده می گوید: ما فکر کردیم در
قرن 21 دیگر دین و معنویت فراموش می
شود و مردم به بی بند و باری روی می
آورند. اما بعد از حرکت امام رشد دین
در دنیا زیاد شده و دین دوبار زنده
گردیده است.
امام در عین حال که بسیار با شدت و
صلابت برخورد می کرد به قدری با محبت
بود که انسان تعجب می کرد. من خود
شخصاً به تنهایی چند بار به محضر
ایشان رفته ام. یکبار اوایل انقلاب
بود و در حوزه علمیه کمیته انقلاب
تشکیل شده بود و من هم بودم. گاهی
اوقلت افرادی را می دیدیم که شراب می
خورند و اینها را گرفته و شلاق می
زدند و اینها یک سری امور بود که
هرکسی نمی توانست اینها را انجام
دهند. من به منزل امام رفتم به همراه
عده ای دیگر و با ایشان گفتم حاج آقا
من مدتی مرودشت رفتم و حالا همه
کارها گردن من افتاده و امور حبسیه
کار آسانی نیست و زندان کردن و شلاق
زدن و ... کار آسانی نیست و مسئولیت
دارد.
امام به من فرمودند: تو از طرف من
اجازه داری با نظر خودت که از مسائل
اسلامی درک می کنی هر کاری که می
خواهی انجام دهی و اجاز کتبی به من
دادند.
ما شخصیتی مانند امام تا امروز اصلاً
نداشتیم ولذا هر قدر از ایشان تجلیل
نمائیم حق ایشان را درست ادا نکردیم.
امروز عظمتی که ایران در خارج دارد
بسیار است مثلاً قبل از انقلاب هر
وقت به مکه می رفتیم مسخره می شدیم و
می گفتند شما با اسرائیل برادر
هستید. اما امروزه آنها هستند که
اینگونه شدند و ما را با عظمت می
نگرند. به هر حا خدا کمک کرد و هدف
امام در سال 57 به بار نشست. برای از
بین بردن انقلاب دشمنان کارهای
بسیاری کرده اند. شما جوانان امروز
باید انقلاب را پاس بدارید و ما به
شما جوانان که اینگونه به مسائل دینی
و اسلامی اهمیت می دهید افتخار می
کنیم.
در روایت هست هنگامی که یک عالم بزرگ
از دنیا می رود آسمان 40 روز گریه می
کند. من می گویم در صورتی که برای یک
فقیه و عالم 40 روز گریه می کند برای
فرزند پیغمبر امام حسین )ع( چفدر
گریه می کند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ