سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
نویسندگان وبلاگ
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 47
بازدید دیروز : 10
کل بازدید : 9899
کل یادداشتها ها : 48
خبر مایه


گزیده هایی از کتاب کویر دکتر
علی شریعتی
انسان تنها فرشته ایست که دستش به
خون اغشته شده است .
در اینجا که منم کسی چه می داند که
بودن نیز همچون زیستن طاقت فرساست..
زندگی من همه جرعه جرعه نقش بر ابشد و
عمر من همه ناله ناله رفت
من یک دهاتی ام روییده ی کویر ان جا
که همه چیز حتی طبیعت در برابر نگاه
ادمی ارام و خاموش گسترده است
من از جستن های شتابان فواره خوشم
نمیاید از ان هنگام که قامتش را برای
بازگشتن خم می کند خوشم می اید
افتاب همواره در حال سوختن و جهان
مدام در راه رسیدن و دل مدام در حال
فهمیدن!!
کودک ادامه ی وجود ادمی است در ایینه
ی سیمای اوست که خویشتنخودرا می
بینمفرزندم )من(دیگرم است
انها که خدا را یافته تند و او را
عاشقانه دوست می دارند با انها که او
را گم کرده اند و مایوسانه . مضطرب دم
می زنند با هم بی شباهت نیستند
بکوش عظمت در نگاه تو باشد نه در انچه
بدان می نگری
چه پست اند ادم هایی که فاصله میان
انچه هست شان با انچه باید بشندشان
نزدیک است
و اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا
به امید این دم می زنم که با هر نفس
گامی به تو نزدیک شوم
چه کسی می داند که خوب بودن در سطح
بالای از زندگی مردم و در روزمرگی با
عالیترین زیبا بودن ها یکی می شود؟
اشک هایی که ادمی در این گردونه زی
باز پیدایی حیات رخته است از با تمام
اقیانوس ها بیشتر است
این ناله ی غزبت است)گریستن زیر اوار
زندگی کردن(
هممه ی کلمات این کتاب پاره ای از
بودن من است
عصاره های هستی من اندر این سنگ له
کننده ی عصاره ی زمانه ،این خراس بی
رحمی که با خرپوز و چشم بسته اش بر تن
و روح و مغز و اعصابم می گردد و می
گردد و در پایا ن شب به همانجا می رسد
که از اغاز روز از انجا به راه افتاده
بود و پیداست در این پوچی دوار این خر
سفی در پیش ندارد و سنگ را به جایی
نمی برد و غایتی اگر هست روغن کشیدن
از ماستو نهایتی اگر هست تفاله ای که
از ما می ماند در زیر این دس و پای شب
و روز وسواس خناسی که بر ما می گذرد
عمر نام دارد!!
ایا این همه رنج و نفی و عبث را در
جان نسلس ریختن که سر شار از از اکمید
و جوانی و ایمان برخاسته است تا برود
و برسد و بسازد مسموم کردن و بیمار
ساختن نیست ؟
پیش ازان که بیندیشی تا چه بگویی
بیندیش که چه می گویم.
کویر تاریخی است که به صورت جغرافیا
نمایان شده است
کویر پایان زمین است پایان سرزمین
حیات
هیچ کس و هیچ چیز در این دنیا وجود
ندارد که دیدنش به باز کردن تمام چشم
بیرزد !!!
عشق اگر پای عشق در میان نباشد نیست و
در دست داشتن غیر از دوست داشتن و
دوست جز سومی وجود ندارد
دوست داشتن از عشق برتر است
دوست داشتن کسی که لیاقت ذوست داشتن
را ندارد اسراف محبت است تاسطح
بلندترین قله ی عشق های بلند پایین
نخواهم اورد
نوروز پیریست که غبار قرن ها به چهره
اش نشسته است
سلام   




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ