سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
نویسندگان وبلاگ
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 1
کل بازدید : 9843
کل یادداشتها ها : 48
خبر مایه


در مدح و منقبت امام علىّ علیه
السلام
تا صورت پیوند جهان بود،
علىّ بود
تا نقش زمین بود و زمان
بود، علىّ بود
شاهى که ولىّ بود و وصىّ
بود، علىّ بود
سلطان سخا و کرم و جود،
علىّ بود
آن شیر دلاور که ز بَهر
طَمَع نفس
در خوان جهان پنجه نیالود،
علىّ بود
آن کاشف قرآن که خدا در همه
قرآن
کردش صفت عصمت و بستود،
علىّ بود
آن شاه سرافراز که اندر ره
اسلام
تا کار نشد راست نیاسود،
علىّ بود
آن قلعه گشائى که در از
قلعه خیبر
بر کند به یک حمله و بگشود،
علىّ بود
دم به دم ، دم از ولاى
مرتضى باید زدن
دست و دل بر دامن آل عبا
باید زدن
نقش حبِّ خاندان بر لوح دل
باید نگاشت
مُهر مِهر حیدرى بر دل چو
ما باید زدن
هر درختى کو ندارد میوه
حُبّ علىّ
اصل وفرعش چون قلم سر تا به
پا باید زدن )2(
چه شود که اى شه لافتى نظرى
به جانب ما کنى
که به کیمیا نظاره اى مس
قلب تیره طلا کنى
یمن از عقیق تو آیتى ، چمن
از رخ تو روایتى
شکر از لب تو حکایتى ، اگرش
چه غنچه تو واکنى
به نماز لب تو تکلّمى ، به
نماز غنچه تبسّمى
به تکلّمى و تبسّمى ، همه
دردها تو دوا کنى
تو شه سریر ولایتى ، تو مه
منیر هدایتى
چه شود که گهى به عنایتى ،
نگهى به سوى گدا کنى
تو به شهر علم نبىّ درى ،
تو ز انبیاء همه برترى
تو غضنفرىّ و تو صفدرى ، چه
میان معرکه جا کنى
تو زنى به دوش نبى قدم ،
فکنى بُتان همه از حرم
حرم از وجود تو محترم ، تو
لواى دین به پا کنى
  
بسم الله الرحمن الرحیم
لیلته القدر خیر من الف شهر
ایام نزول قرآن کریم و شبهای
قدر ، شب دوستی ، شب محبت ، شب
مغفرت و شب استجابت دعا دلهایمان
را روانه ی کوفه کنیم و با بزرگ
داشت شبهای قدر در ماتم اول
مظلوم عالم ، سیل خون از دیدگان
آلودیمان جاری کنیم تا مورد رحمت
و مغفرت حق تعالی قرار گیریم .
انشاء الله
***************
اگر چه ناله ای داغ دار دارم من ز داغ
هجر تو بر سر شرار دارم من
شبی که یاد تو در خاطرم گل افشاند
هزار خرمن گل در کنار دارم من
توئی بهشت من و تا تو با منی ای دوست
دگر به روضه رضوان چه کار دارم من
***************
یارب چه بسی جرم و گناهم دیدی رسوائی
من به رحمتت پوشیدی
امید من است و بخشش روز جزا جز درگه
تو نیست مرا امیدی
***************
یارب چو حساب کارم آغاز کنی وای من
اگر گناهم ابراز کنی
خود دانم و تو چه معصیت ها کردم
بیچاره شوم چو مشت من باز کنی
***************
امشب شب قدر است و من قدری ندارم بحر
دل آلوده ی خود بیقرارم
امشب شب قدر است و یک دنیا فقیرم
بیمارم و محتاج و در غفلت اسیرم
من آمدم با کوله بار ، بار زشتم تا
رنگ زهرائی بگیرد سرنوشتم
ای کاش میمردم شب قدرت نبینم من باعث
درد نگاری مهجبینم
چون نامه اعمال من بیند سحر گاه بر
حالت آلوده من میکشد آه
امشب بیا و کار دل را چاره بنما مکتوب
اعمال بدم را پاره بنما
رزق من امشب بهتر از صد سال گردد گر
یوسف زهرا ز من خوشحال گردد
گر او بخواهد بنده تو میشوم من گر او
نخواهد راه غفلت میروم من
امشب بیا و آرزویم را روا کن او را به
یاد ما ، تو مشغول دعا کن
با کوهی از حاجت به در گاهت نشستم در
لیلة القدر علی دل بر تو بستم
***************
السلام علیک یا امیر المومنین
دست حق حیدر کرار علی شیر حق حجت
دادار علی
مخزن و معدن اسرار علی سید و سرور و
سالار علی
جان به قربان جمالت مولا کی رسم من به
وصالت مولا
چه بگویم که جه ها کرد عدو آتش کینه
به پا کرد عدو
ای خدا شیعه دلش محزون است از غم عشق
علی مجنون است
این همان ماتم عظمی باشد سحر آخر
مولا باشد
میزبان زینب کبری باشد او نوازش گر
بابا باشد
زیر لب زمزمه دارد زینب که دگر آخر
کار است امشب
تا علی گشت برون از خانه عالمی شد ز
غمش غمخانه
شد علی شمع و همه پروانه خیل مرغان ز
پی اش مستانه
می سرودند به صد آه و نوا مرو امشب تو
مسجد مولا
مسجد کوفه پر از غوغا شد گوئیا روز
جزا بر پا شد
سند قتل علی امضاء شد پر ز اندوه دل
زهرا شد
تا که آمد ز شهادت خبرش بست تکبیر
نماز سحرش
حیدر از تیغ جفا شد بیتاب رفت از هوش
میان محراب
رنگ خورشید علی شد مهتاب چهره اش در
یم خون گشت خضاب
ضربه تیغ اگر کاری بود ذکر مولا به
لبش جاری بود
*****************
دگر شوق خدای خویش دارم ز داغ فاطمه
دل ریش داریم
مگیر ای میخ شالم را که عمری من از
مسمار در تشویش دارم
حسین جان زیر بازویم رها کن برای
طاقت زینب دعا کن
بگو برگشت مهمانت ز مسجد ز رویم خون
پیشانی جدا کن
*****************
من مانده ام تنهای تنهای خسته شدم
دیگر ز دست شهر غمها
وای شهر غمها
چشم انتظار تیغ دشمن) مانده ام من ،
مانده ام من(
آیات مرگم را خدایا ) خوانده ام من ،
خو.انده ام من (
------------
در آخرین صوت اذانم بر روی گل دسته
چکید اشک روانم
ای مهربانم
گفتم خدایا خسته هستم ) راحتم کن ،
راحتم کن (
از دست این مردم شکستم ) راحتم کن ،
راحتم کن (
------------
چشم انتظارم ابن ملجم با تیغ خود آید
زند بر روی فرقم
روی فرقم
شمشیر قاتل در غزایم ) گریه کرده ،
گریه کرده (
محراب و منبر هم برایم ) گریه کرده
گریه کرده (
------------
هم فرق من امشب شکسته هم بین خانه ام
دل زینب شکسته
وای دل شکسته
راهی برای او بجوئید ) تا نمیرد ، تا
نمیرد (
آهسته با زینب بگوئید ) تا نمیرد ، تا
نمیرد (
*************************
بیائید با این اشعار رسیده
دلهایمان را صادقانه با حضرت
دوست پیوند زده و در شب های بی
پدری ایتام دلهایمان را روانه ی
مسجد کوفه کرده و با حسنین و
زینبین در سوگ مولای مظلومان
امیر مومنان حضرت علی )ع( خون
بگرییم و در این گریستن شهدا ،
امام الشهدا ، بیماران ،
گرفتاران ، حاجت مندان ،
گذشتگانمان را فراموش نکنیم .
خدایا در این شبهای عزیز پرونده
جرم ما را به مظلومیت اول مظلوم
عالم نادیده گیر و از گناهانمان
درگذر و توفیق شیعه واقعی مولا
بودن را به ما عنایت فرما تا
بتوانیم رضای تو و رضای امام
زمانمان را فراهم نمائیم .
آمین یا رب العالمین
التماس دعا
  
بیشتر شاعران فارسیسرا سعی داشتهاند
در شعرشان، به نوعی ارادت خود را به
امام علی)ع( ابراز دارند. کمتر دیوان
شعری را سراغ داریم که در آن نامی از
علی بن ابیطالب)ع( به میان نیامده
باشد و سرودهای در ستایش آن حضرت در
آن دیوان نباشد.
اشعار زیر قطرهای است از دریای مناقب
امیرمؤمنان علی)ع( در شعر فارسی.
در منقبت امیرمؤمنان علی بن ابیطالب
)ع(
السلام ای عالم اسرار رب العالمین
وارث علم پیمبر، فارس]1[ میدان دین
السلام ای بارگاهت خلق را دارالسلام
آستانْ‌روبَت به طرفِ آستین،]2[ روح
الامین
السلام ای پیکر زایرنوازت زیر خاک
از پی جنت خریدن، خلق را گنج زمین
بو ترابت تا لقب گردیده، دارد آسمان
چون یتیمان گرد غم بر چهره از رشک]3[
زمین
مایه تخمیر آدم گشت نور پاک تو
ورنه کی میبست صورت، امتزاج ماء و طین
آن که خاتم را یدالله کرد در انگشت تو
ساخت نص ]4[فوق ایدیهم تو را نقش
نگین
چون یداللهی که ابن عم، رسول الله بود
ایزدت جا داده بالادست هر بالانشین
آن یدالله را که ابـن عـم، رسـول الله
بـود
گر کسی همتاش باشد، هم رسول الله بود
ای به جز خیر البشر نگرفته پیشی بر تو
کس
پیشکاران ِ بساطِ قرب را افکنده پس
]5[
فتنه را لشکرْشکن، سرْفتنه را
تارکْ‌شکاف
ظلم را بنیان‌کن و مظلوم را فریادرس
چرخ را بر آستانت پاسبانی التماس
عرش را در بارگاهت پاسبانی ملتمس
گر کند کهترنوازی شاهباز لطف تو
بال عنقا را ز عزت سایبان سازد مگس
ور کند از مهتران عزتستانی قهر تو
سدره در چشم اولوالابصار خوار آید چو
خس
همتت، لعل و زمرد در کنارِ سائلان
آنچنان ریزد که پیش سائلان]6[ مشت
عدس
خادمان صد گنج میبخشند اگر از مخزنت
خازنان ز اندیشه جودت نمیگویند بس
آسمان از کهکشان و هاله بهر کلب]7[
تو
پیشکش آورده زرین طوق با سیمین مرس
]8[ و]9[
گنج وجود
تا دیدهام به خواب شبی بوتراب را
چشمم دگر به خواب ندیده است خواب را
شاه نجف که نقد وجود است در جهان
گنج وجود اوست جهان خراب را
هرکس که یافت خاک در او، بهشت یافت
آری بهشت، خاک در است این جناب را
ای آفتاب تا شدهای در نقاب غیب
ظلمت گرفته است برافکن نقاب را
تا ماه نو به شکل رکابت برآمده
صد حسرت است بر مه نو آفتاب را
مه را اگر مجال عنان‌گیری تو نیست
چندان مجال ده که ببوسد رکاب را
»اهلی« نظر به عالم روحانیان گشاد
تا سرمه ساخت خاک در بوتراب را]10[
ممسوس فی ذات الله
خواجه حق، پیشوای راستین
کوه حلم و باب علم]11[ و قطب دین
ساقی کوثر، امام رهنمای
ابن عم مصطفی، شیر خدای
مرتضای مجتبا، جفت بتول
خواجه معصوم، داماد رسول
از دمِ عیسی کسی گر زنده خاست
او به دمْ دستِ بریده کرد راست
گشته اندر کعبه آن صاحب قبول
بتشکن بر پشتی]12[ دوش رسول
در ضمیرش بود مکنونات غیب
زان برآوردی ید بیضا ز جَیب]13[
گر ید بیضا نبودیش آشکار
کی گرفتی ذوالفقار آنجا قرار
گاه در جوش آمدی از کار خویش
گه فرو گفتی به چَه اسرار خویش
در همه آفاق همدم مینیافت
در درون میگشت و محرم می‌نیافت]14[
سرّ بیهمتا
به گردون ابرش از رحمت، برآمد از دل
دریا
که دریا شد از آن صحرا، که صحرا شد از
آن دریا
بخار از دشت پیدا شد، چو ترکان
بخارایی
ز تیر ترکشش سوزد، سر خارا ز بن خارا
زبان بگشود سوسن، چون بشیر از مژده
یوسف
ز حسرت چشم نرگس همچنان یعقوب شد
بینا
پی معجز ز شاخ گل، برآمد بلبل از شادی
تجلی کرد بر هر شاخ گل، صد معجزِ موسا
علیّ عالی اعلا، ولیِّ والی والا
وصی سید بطحا، به حکمش جمله ما فیها
قوام جسم را جوهر، زمام روح را رهبر
کلام نیک پیغمبر، ولیِّ ایزد دانا
نه وصفش این چنین باشد، که می‌گویند
درعالم
ز خندق جست و مرحب کشت، اندر بیشه
هیجا
علی سرّی‌ست در وحدت، که باشد سرّ
بی‌همتا
علی خلقی است در خلقت، که باشد خلقتش
یکتا
چو این اوصاف را بشنید، از وصف کمال
او
گرفت انگشت حیرت بر دهانش، بوعلی
سینا]15[
پدیدآورنده: تهیه: محمدمهدی معلمی
  


یا
ابالفضل العباس



یا ابوفاضل امیر لشکرم           بی تو تنها مانده ام بی یاورم



ای علمدار حسین بن علی           همچو حیدر پهلوانی و یلی



گر چه هستی زاده ام البنین            لیک باشد مادرت بانوی دین



جسم تو در علقمه در خون نشست        ای برادر داغ تو پشتم شکست



تو یداللهی شده دستت جدا            همچو حیدر فرق تو گشته دوتا



کودکان در خیمه ها چشم انتظار       تا بری آب همرهت ای تک سوار



بهر زینب نور عینی یا عباس        کاشف الکرب حسینی یا عباس



مرتضی را ثانی تویی یا عباس         کربلا را ساقی تویی یا عباس



اهل عالم جملگی سرمست تو     حاجت و داروی ما در دست تو



کربلا



دل من به عشق تو حسین گرفتار شده     ز
غمت ببین دلم حزین وغمدار شده



رفتم و شکر خدا کرب و بلا تو دیده ام     آن
مکانی که ز
دوریش چه ها کشیده ام



کربلای تو مرا آواره ی آواره کرد         دل و قلب و عقلم و دیوانه دیوانه کرد



من که عمریِ که سنگ تو به سینه می زنم     دم ز تو حسین امیر بی قرینه می زنم



وقتی که می شنوم روضه ی قتلگاه تو    دل من پر می زنه به سوی خیمه گاه تو



کربلا عشق منه مذهب و آیین منه        عشق مولا به خدا دین منه دین منه



ادب و وفای عباسه که غیرتم می ده      برا رفتن به حرم اونه که رخصتم می ده



چی میشه یه بار دیگه بیام به بین الحرمین  یه طرف حرم ابالفضل یه طرف حرم حسین



یه طرف حرم حسین عزیز جان فاطمه         یه طرف حرم ابالفضل شهید علقمه



یه طرف الگوی آزادگی و عشق و صفا       یه طرف حضرت عباس یل کرب و بلا



یه طرف ضریح شش گوشه اربابم حسین     یه طرف گنبد سقا و علمدار حسین



کاش می شد یه شب تا صبح گریه تو کربلا کنم     برا تعجیل فرج تو حرمت دعا کنم



 


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ